توضیحات
یک روز که رفته بودن به یک خونه باغ سر بزنن . علی و مونا ازاون باغ خوششون میاد و با خرج خودشون از صاحب اونجا میخوان که تعمیرش کنند . از نقاشی و نجاری تا رسیدگی به باغ و خریدن وسایل خونه ،درست کردن خونه درختی . در اخرم اسمشم گذاشتن باغ شادی و کلی جهانگرد و ایرانگرد از این اقامتگاه استفاده میکردند ولی با این حال علی و مونا باز اونجا رو ترک میکنند و به سفرهاشون ادامه میدن و به زمین و طبیعت عشق می دهند و از آن سرزندگی هدیه می گیرند . سخت ی های سفر را در جاده ها ی سخت و ناهموار تجربه می کنند . در جاده همیشه بخت با آنها یار نیست گاه ی سفر آنها را محک میزنه ولی بر ا ین باورند که در زمین ریشه دارند و از نور انرژ ی می گیرند برای رشد و بالندگی . از قدم زدن بر ساحل دریا آرامش و از صعود صخره ها ی سخت و ناهموار خستگی ناپذ یری را یاد میگیرند انها با این شیوه زندگی ، اکثر شهر ها و روستا های ایران رفتند و فعلا به کشورهای همسایه مثل ترکیه ، گرجستان ، ارمنستان ، عراق سفر کردند و هنوز کلی جاهای نرفته دارند و آنقدر سفر کرده اند که دیگر ، سفر دلتنگشان می شود.شعارشان سفرهای بدون مرز است و دوست دارند مثل هر گردشگری ، سفیران بین المللی صلح و دوستی باشند.علی مونا در رویایشان زندگی میکنند یعنی در سفر زندگی می کنند.