توضیحات
تا اینکه یک روز یک کاروان میبینند که برای فروش گذاشته شده و اونجا فهمیدن که سفری پر هیجان و جذاب در راه دارند و جفتشون عاشق کاروان شدند ، ولی نمیتونستن کاروان رو بخرن به خاطر همین از خانوادهاشون کمک گرفتن و کاروان خریدند و اسمشم گذاشتند فریبا این کاروان وسایل داخلش خیلی خراب بود اما به خاطر اینکه علی نجاری بلد بود ، طی سه ماه با حقوق کارمندی تونست درستش بکنه تا اینکه حال و هوا یه خونه کوچیک گرفت و اماده سفر شد و علی و مونا سفرشون رو شروع کردند
علی و مونا سفر جاده ای را شروع کردن دلیل اینکه جاده رو انتخاب کردن این بود هر جا دوست دارن میتونستن برن و ادم های جدید و فرهنگ های بیشتر اشنا بشن چون به قول خودشون براشون مقصد مهم نیست و درسته خونشون کوچیکه ولی حیاطشون به وسعت دنیاست علی و مونا سال 90 یه تصمیم جدی میگیرن که کل هفته تور ببرن و .همیشه سفر کنن و کسب درامد بیشتری داشته باشند بعد از یه مدت چون خونه نبودن تصمیم گرفتن همین خونه ای که رهن کرده بودن پس بدن و با پول پیش خونشون تونستن دامبو رو بخرن و صبح روز بعد علی رفت از سرکارش استعفا داد و زندگی جدیدشونو شروع کردن و رفتن دنبال هدفشون یعنی رویای جهانگردی و اولین سفر خارج از ایران و با دامبو شروع کردند یعنی سفر به ارمنستان ، ترکیه و بعد از سفر های جذابشون برگشتن به ایران و تصمیم داشتن کاروانشون تبدیل به کافه ای در شمال بکنند ولی اول از همه با دامبو یه سفر پیش دوستشون رفتند به شمال تا جایی برای کافشون پیدا کنند